آرشیو پرسش و پاسخ ها: تاریخ اسلام

سریه های رسول خدا در سال هشتم هجری بعداز فتح مکه

س:سریه های رسول خدا در سال هشتم هجرت بعداز فتج مکه چه بودند؟

ج: سريه خالد بن وليد براى شكست بت عزى  
رمضان سال هشتم : رسول خدا صلى الله عليه و آله ، خالد بن وليد را براى ويران ساختن بتخانه عزى  با سى سوار از اصحاب خويش به نخله يمانيه  گسيل داشت . خالد رفت و بت عزى  را كه بزرگترين بت قريش و همه طوايف بنى كنانه  بود، ويران ساخت و خادم سلمى  چون خبر يافت كه خالد براى كوبيدن بتخانه فرا مى رسد شمشيرى بر گردن عزى آويخت و اشعارى بدين مضمون گفت : اگر مى توانى خالد را بكش و از خود دفاع كن  و سپس به بالاى كوه گريخت .[1]
سريه عمرو بن عاص  براى شكستن بت سواع 
رمضان سال هشتم : سواع  بت قبيله هذيل ، در سرزمين رهاط بود، رسول خدا صلى الله عليه و آله عمرو بن عاص  را براى ويران ساختن آن فرستاد، ولى خادم بت عمرو را از كشتن آن منع كرد. عمرو گفت : واى بر تو! مگر اين بت مى شنود يا مى بيند؟ پس نزديك رفت و آن را در هم شكست ، اما در مخزن و جاى نذورات آن چيزى نيافتند، خادم بت هم دست از بت پرستى برداشت و مسلمان شد. [2]
سريه سعد بن زيد بر سر مناة 
مناة  در مشلل  بود و به دو قبيله اوس  و خزرج  و قبيله غسان  تعلق داشت . رسول خدا صلى الله عليه و آله سعد بن زيد اشهلى  را با بيست سوار براى شكستن و ويران ساختن آن فرستاد، آنان بت را شكستند و در مخزن بتخانه چيزى نيافتند.
سريه خالد بن سعيد بن عاص  به عرنه  
رمضان سال هشتم : نوشته اند كه رسول خدا صلى الله عليه و آله ، خالد بن سعيد بن عاص  را با سيصد مرد از صحابه به طرف عرنه  فرستاد.[3]
سريه هشام بن عاص  به يلملم 
رمضان سال هشتم : رسول خدا صلى الله عليه و آله پس از فتح مكه هشام بن عاص  را با دويست مرد از صحابه رهسپار يلملم  ساخت .
سريه غالب بن عبدالله  بر سر بنى مدلج 
پس از فتح مكه ، سال هشتم : رسول خدا صلى الله عليه و آله ، غالب بن عبدالله  را بر سر بنى مدلج  فرستاد تا آنان را به خداى عزوجل دعوت كند. آنان گفتند: نه ما طرفدار شماييم و نه با شما سر جنگ داريم . مردم گفتند: اى رسول خدا با اينان جنگ كن ، فرمود: اينان را سرورى است بزرگوار و خردمند و بسا مجاهدى از بنى مدلج  كه در راه خدا به شهادت رسد. يعقوبى نيز اين سريه را بدون ذكر تاريخ نوشته است . [4]
سريه عمرو بن اميه  بر سر بنى  ديل
پس از فتح مكه ، سال هشتم : رسول خدا صلى الله عليه و آله ، عمرو بن اميه ضمرى  را بر سر بنى ديل  فرستاد تا آنان را به سوى خدا و رسولش دعوت كنند، اما آنان به هيچ وجه به قبول اسلام تن ندادند. مردم پيشنهاد جنگ دادند، ولى رسول خدا گفت : بنى ديل  را واگذاريد، زيرا سرور ايشان اسلام مى آورد و نماز مى خواند و به ايشان مى گويد: اسلام آوريد و آنان هم مى پذيرند. [5]
سريه عبدالله بن سهيل  بر سر بنى محارب  
پس از فتح مكه ، سال هشتم : رسول خدا صلى الله عليه و آله ، عبدالله بن سهيل بن عمرو را با پانصد نفر بر سر بنى معيص  و محارب بن فهر و ساحل نشينان اطرافشان فرستاد و چون به اسلام دعوتشان كرد چند نفرى همراه وى آمدند. [6]طبرسى مى گويد: بنى محارب  اسلام آوردند و چند نفر هم نزد رسول خدا آمدند.[7]
سريه نميلة بن عبدالله ليثى  بر سر بنى ضمره 
شايد پس از فتح مكه ، سال هشتم : رسول خدا صلى الله عليه و آله ، نميله  را بر سر بنى ضمره  فرستاد. آنان گفتند: نه با او مى جنگيم و نه نبوت او را باور مى كنيم و نه او را دروغگو مى شماريم . مردم پيشنهاد جنگ دادند، ولى رسول خدا گفت : ايشان را واگذاريد كه در ايشان فزونى و سرورى است و چه بسا پيرمردى شايسته كار از بنى ضمره  كه مجاهد راه خدا است . تاريخ دقيق اين سريه مشخص نيست .سريه خالد بن وليد به غميصاء بر سر بنى جذيمه 
شوال سال هفتم : ابن اسحاق مى نويسد: رسول خدا صلى الله عليه و آله ، سريه هايى پيرامون مكه فرستاد تا مردم را به سوى خداى عزوجل دعوت كنند و آنان را دستور جنگ و خونريزى نداد، از جمله خالد بن وليد را به سوى بنى جذيمه فرستاد، اما خالد بنى جذيمه را مورد حمله قرار داد و كسانى از ايشان را كشت و عده اى را هم اسير گرفت . چون اين خبر به رسول خدا صلى الله عليه و آله رسيد، دستها را به آسمان برداشت و گفت : خداى از آنچه خالد كرده است نزد تو بيزارى مى جويم .[8]
رسول خدا صلى الله عليه و آله على بن ابى طالب  را خواست و به او فرمود: نزد بنى جذيمه  برو و در كار ايشان بنگر و سوابق جاهليت را زير پاى خويش بنه . على عليه السلام با مالى كه رسول خدا همراه وى ساخت رهسپار شد و ديه كشتگان آنها را پرداخت و غرامت هر خسارتى را كه به آنان رسيده بود داد و چون نزد رسول خدا باز آمد، آنچه را انجام داده بود گزارش داد. رسول خدا گفت : آفرين ، خوب كارى كرده اى . سپس به پا خاست و رو به قبله ايستاد و چنان دستها را بلند كرد كه زير شانه هايش ديده مى شد و گفت : خدايا! از كار خالد بن وليد نزد تو بيزارى مى جويم .
يعقوبى مى نويسد: در همان روز بود كه رسول خدا به على  گفت : پدر و مادرم فداى تو باد.[9]

سريه ابوعامر اشعرى  [10]  
شوال سال هشتم : رسول خدا صلى الله عليه و آله خبر يافت كه دسته اى از فراريان هوازن در اوطاس  فراهم شده اند، پس ابوعامر اشعرى (عموى ابوموسى اشعرى ) را در تعقيب آنان گسيل داشت و جنگ ميان آنان در گرفت و ابوعامر به وسيله تيرى كه گويند: سلمة بن دريد از كمان رها ساخت به شهادت رسيد. [11]
سريه طفيل بن عمرو دوسى   
شوال سال هفتم : چون رسول خدا صلى الله عليه و آله خواست رهسپار طائف شود، طفيل  را بر سر ذى الكفين  بت عمرو بن حممه دوسى  فرستاد. او بر سر بتخانه رفت و بت را به آتش كشيد و سپس با چهارصد نفر از قبيله خويش با شتاب راه طائف را در پيش گرفت و به رسول خدا پيوست و براى مسلمانان دبابه و منجنيق آورد. [12]
سريه ابوسفيان  بر سر طائف  
بعد از فتح حنين : عده اى از مشركان ، پس از جنگ حنين به طائف  گريختند، از جمله قبيله ثقيف  كه رسول خدا صلى الله عليه و آله ابوسفيان  را بر سر آنان فرستاد، اما ابوسفيان  از قبيله ثقيف هزيمت يافت و نزد رسول خدا باز آمد. رسول خدا خود رهسپار طائف گشت . [13]
سريه امير مؤ منان على بن ابى طالب   
براى شكستن بتها در طائف : رسول خدا صلى الله عليه و آله در ايام محاصره طائف ، على عليه السلام را با سپاهى فرستاد كه بر بت پرستان حمله برد و بتها را بشكند. على رهسپار شد و با سپاه انبوه خشعم روبرو گشت و ميان آنان جنگ در گرفت . مردى از دشمن به نام شهاب  هماورد خواست و چون كسى داوطلب نشد، خود به جنگ وى بيرون شتافت و او را كشت و پس از شكستن بتها به طائف نزد رسول خدا بازگشت . رسول خدا با رسيدن وى تكبير گفت و مدتى با وى در خلوت نشست .



[1] سيره ابن هشام ، ج 4/69

[2] طبقات ابن سعد، ج 2/146.

[3] التنبيه و الاشراف ، ص 233؛ امتاع الاسماع ، ج 1/398.

[4] تاريخ يعقوبى ، ج 2/73؛ اعلام الورى ، ص 69.

[5] اعلام الورى ، ص 69، تاريخ يعقوبى ، ج 2/73. (در اعلام الورى به جاى بنى ديل ، بنى هذيل آمده است)

[6] تاريخ يعقوبى ، ج 2/73.

[7] اعلام الورى ، ص 69.

[8] سيره ابن هشام ، ج 4/71-72.

[9] تاريخ يعقوبى ، ج 2/61.

[10] ابوعامر اشعرى كه در سريه اوطاس به شهادت رسيد، جزء شهداى حنين به حساب آمده است

[11] سيره ابن هشام ، ج 4/97؛ طبقات ابن سعد، 2/151، جوامع السيره ، ص 241؛ امتاع الاسماع ، ج 1/413؛ سيره حلبيه ، ج 3/199.

[12] امتاع الاسماع ، ج 1/415.

[13] ارشاد، ص 69.

(0 رای)
این مقاله مفید بود
این مقاله مفید نبود

این قسمت مخصوص ثبت نظر کاربران در خصوص سوال پرسیده شده میباشد. لطفا از ثبت سوال جدید در این بخش خودداری فرمایید. برای ثبت سوال جدید از گزینه "ارسال سوال" استفاده نمایید. بدیهی است به سوالاتی که در این صفحه پرسیده شود ، پاسخی از طرف سایت داده نخواهد شد.
نظر (0)
ارسال یک نظر جدید
 
 
نام کامل :
پست الکترونیک :
نظر:
تأیید کد امنیتی 
 
لطفا متنی را که در کادر زیر می بینید وارد نمایید